" دو پنجره "







" دو پنجره "  

 

توی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن



دوتا خسته دو تا تنها یکیشون تو یکیشون من



دیوار از سنگ سیاهه ، سنگ سرد و سخت خارا



زده قفل بی صدایی به لبای خسته ی ما



نمی تونیم که بجنبیم زیر سنگینی دیوار



همه ی عشق منو تو قصه است قصه ی دیدار



همیشه فاصله بوده بین دستای منو تو



با همین تلخی گذشته شب و روزای منو تو



راه دوری بین ما نیست اما باز اینم زیاده



تنها پیوند منو تو دست مهربون باده



ما باید اسیر بمونیم زنده هستیم تا اسیریم



واسه ما رهایی مرگه تا رها بشیم میمیریم



کاشکی این دیوار خرابشه منو تو باهم بمیریم



توی یک دنیای دیگه دستای همو بگیریم



شاید اونجا توی دلها درد بی زاری نباشه



میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه ...



نظرات شما عزیزان:

میتی
ساعت17:19---24 تير 1391
نمیدونم دختری یا پسر اما خوب... وبلاگت معرکــــــــــست!
با اجازت چندتا از متناتو برمیدارم! به بلاگ من بیا... حتماً!
اگر هم ناراضی بودی، بگو تا متناتو از تو بلاگم بردارم!


مهیار
ساعت12:29---1 ارديبهشت 1391


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته اي از يك عاشق به نام :Nsm2| چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:, | 20:4 | + | موضوع: <-CategoryName-> |